""" پیام رسان کربلا و هند """
پس از ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به خرابه شام، یکی از کنیزان هند - زن یزید - به او گفت: «جمعی اسیر را در خرابه جای داده اند. خوب است ما هم برای تفریح به تماشای آنان برویم. » هند پذیرفت و لباسهای گران قیمتی پوشید و دستور داد صندلی مخصوصش را همراه او بیاورند. وقتی به خرابه آمد، هند پرسید: «شما از کدام شهر هستید؟ » حضرت زینب علیهاالسلام پاسخ داد: «مدینه. »
وقتی هند نام مدینه را شنید، مشتاق تر شد و از روی احترام برخاست و نزدیک تر آمد وگفت: «سلام خدا بر مردم مدینه! ای زن! آیا اهل مدینه را میشناسی؛ میخواهم درباره خانواده ای از تو بپرسم. حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «آری. هر چه میخواهی بپرس. » اشک در چشمان هند حلقه زد و با بغضی در گلو گفت: «می خواهم از خانواده علی علیه السلام بپرسم. من مدتی کنیز آنان بوده ام. »
آن بانوی بزرگوار پرسید: «جویای حال کدام یک از اهل بیت او هستی؟ » هند گفت: «می خواهم احوال حسین علیه السلام و خواهرانش، زینب علیهاالسلام وام کلثوم علیهاالسلام را بدانم. آیا از آنان خبری داری؟ » آن حضرت گریست و فرمود: «ای هند! اگر از خانه علی علیه السلام میپرسی، بدان که آن را ترک کرده ایم و منتظریم که خبر مرگمان را به آن خانه ببرند. اگر از حسین علیه السلام میپرسی، آن سر بریده که به دیوار کاخ شوهرت یزید آویزان است؛ سر اوست. اگر از برادرانش، عباس علیه السلام و دیگر فرزندانِ علی علیه السلام میپرسی، بدان که سر از بدنشان جدا و بدنهایشان را قطعه قطعه کردند. اگر از زینب میپرسی، من زینبم و این خواهرم،ام کلثوم است که لباس اسیری بر تن کرده ایم و در انظار مردم هستیم و اینان نیز یتیمان حسین علیه السلام هستند.
غیرتمندی زینب علیهاالسلام در هند نیز اثر کرد. هند سر به شیون و زاری برداشت و گفت: «وای مولایم حسین علیه السلام! کاش کور بودم و تو و خواهران و کودکانت را در این وضع نمی دیدم. » او خاک بر سر پاشید و حجاب از سر افکند، گریبان درید و پای برهنه به کاخ یزید رفت و فریاد زد: «ای یزید! نفرین بر تو باد که سر پسر رسول خدا را جدا کرده ای و اهل بیتش را در مقابل نگاههای مردم قرار داده ای! در حالی که زنان خودت در حرم سرایت دور از نظرها هستند. » [۱]
---------------
[۱]: . بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۰، ریاحین الشریعه، ذبیح اللّه محلاتی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بی تا، ج ۳، ص ۱۹۱؛ ناسخ التواریخ، محمّد تقی سپهر، تهران، کتابفروشی اسلامیة، ۱۳۰۷ش، ج ۳، ص ۱۷۱ و نفس المهموم، ص ۲۸۹.
برچسب ها: زینب ، هند ، یزید ,
[ بازدید : 1123 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]