★★★ سومین خورشید ★★★
غروبگاه ، در گوشه ای از این کره ی خاکی و در کویری لم یزرع و بی آب و علف ، در کنار رودخانه ای تشنه ! دو صف رو به روی هم آراسته می شوند .
یک صف ، صف زیبایی و عشق و مدنیت و آدمیت است و دگر صف ، صف پلشتی و دنائت و بربریت و بد سگالی . همه چیز کاملا یکصد و هشتاد درجه باهم تفاوت اساسی دارد .هرکه در صف اول است ، بوی گل یاس و پاکی و مهر در فضا می پراکند و هرکه در صف دگر ، بوی نا و مردگی و ماندگی و فضولات با خود به همراه دارد .
عجیب واقعه ای و غریب منظره ای !!! و زمین باز تشنه ی خون است . هر از گاه زمین تشنه می شود و ویار خون پیدا می کند . غیر از خون هیچ چیز آرامش نمی سازد و دوای دردش خون سرخ انسانهاست و زمان آبستن حادثه ای غمبار و تلخ است .
در صف اول صدای خش خش صیقل تیغ و نوای قرائت کلام نور و زمزمه ی عارفان بگوش جان می رسد . از دور مثل صدای وز وز زنبوران عسل . زنبوران عسلی که فردا شهد شیرین شهادت را خواهند ساخت . مرگ در اندیشه شان " احلی من العسل " است .
در صف دوم عربده ی مستانه ی وقیح و ندای پاسخ به شکمبارگی و فحش و ناسزاست که گوش جانرا بس غریب می آزارد .
فردا روز دیگریست ...
صدای چکاچاک تیغ و نبردافزار ، گوش فلک را کر کرده و شیهه ی اسبان مهاجم خواب ناز کودکان خیمه ی نور را بر خواهد آشفت .
اما فردا ، خون بر شمشیر و آه بر آهن پیروز خواهد گشت . فردا روز خون سرخ مجاهدان موکب عشق آبرو از تیغ و تیر خواهد سترد . و یزید را بسان دستمال چرک و کثیفی به زباله دان تاریخ خواهد افکند . پس از فردا دیگر تیغ آبرو و اعتباری ندارد ...
فردا روز دیگریست ...
پروانگان عاشق به دور شمع وجود امام شریفشان جمع شده اند و هر کس در پی جلو زدن از دیگریست . امشب نیز همه با هم با امام خود مناجاتی دلنشین داشتند . چه گفتند ؟!
الان می گویم . آنها به امام زمانشان گفتند : " حسین جان ؛ ترا بجان زینبت ! که می دانیم خیلی دوستش داری ، تا ما هستیم رو به میدان میاور . بجان رقیه ات قسمت می دهیم ، تا ما هستیم تیغ از نیام مکش . بگذار بلاگردان و پیشمرگ تو باشیم . "
و امام با لبخند اندوهناکی می فرماید : " تا خدا چه خواهد ..."
آری فردا روز دیگری برای سومین خورشید منظومه ی محمدیست . فردا روز دیگریست .
* ادامه دارد ...*
مجید شجاعی زنجانی - زنجان - 19 مهر سال 1394 -
برچسب ها: سومین خورشید ,
[ بازدید : 1334 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]