★★★ باژبود ★★★

*** عرفان و هنر اسلامی ***

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ★★★ باژبود ★★★ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

••• سیر و طیر از غیبت به حضور •••



کلمه ی شریفه " الله " که مستجمع جمیع صفات کمالیه و ثبوتیه است ، اگر همزه اش را برداریم می شود " لله " یعنی برای خدا . که معنی ملکیت میدهد . و اگر لام اول را برداریم می شود " له " که به معنی علقه و تعلق است . اگر لام آخر را هم برداریم می ماند " ه " که اشارت به حضرت عماء مطلق و غیب الغیوب دارد . حضرتی که عنقاء مغرب است . و همین " ه " است که ذکر شریف یاهوکشان عالم گشته است . " ه " را با مد اگر بخوانیم " هو " می شود .
اسرار زیادی در این رابطه وجود دارد که حقیر اکنون به همین بسنده می کنم .
قصه ها می نوشت خاقانی // قلم اینجا رسید سر بشکست .
پس معلوم است که اسم برای مقام غیبت و ضمیر نشانگر وصول به بارگاه قرب ربوبیست .
سر این معنا را در ذکر شریفه ی " لا اله الا الله " می بینیم که بعد از مداومت بسیار تبدیل به " لا اله الا انت " می گردد !!!

" دقت شود " .

تا بعد ...

برچسب ها: غیبت ، حضور ,
[ بازدید : 754 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 28 اسفند 1396 ] [ 12:37 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ رابطه ی " کن وجودیه " و قیومیت ذات مبارک ربوبی ◆◆◆


■ در عرفان اسلامی رابطه ی وثیق و محکمی بین کن وجودیه و قیومیت حضرت ربوبی وجود دارد .
آیه ی شریفه ی 《 إذا أراد الله شيئا" أن يقول له كن فيكون 》 ، به کن وجودیه اشارت دارد . یعنی به محض توجه ذات مبارک حضرت حق ( عز اسمه ) و القای کلمه ی ( کن = باش ) موجودی از کتم عدم پا به عرصه ی وجود نهاده و به حلیه ی وجود آراسته می گردد .
منشأ این کلمه ی مبارکه ، عشق و حب ذات حق و اقتضای فیضان و سریان و دم رحمانی ایشان است . حضرت دوست هرچه را بخواهد و مشیتش اقتضا کند ، پا به عرصه نور خواهد گذاشت . خود او که نورالانوار و نور ازلی بوده و وجود صرف و محض و بحت می باشد ، رشحه ای از نور خود را بوسیله ی این کلمه ( کن = باش ) در کائنات می افکند .
《 الموجود ( مخلوقات ) اذا شاء الله كان و اذا لم یشأ لم یکن 》 . اعدام ظلمات محض می باشند . یعنی بو و نصیبی از وجود نبرده اند . پس هرچه هست ، جلوه و تجلی ذات اقدس اله بوده و دارای ارزش و حرمت می باشد .
برای تبیین بیشتر مطلب و مطلوب مثالی می زنیم :
یک نی را در نظر بگیرید . نی چوبی توخالی بوده و بدون صدا و نوا می باشد . اگر مرد نایی در آن بدمد ( نفخه ) ، نی به حرف و گفت و صوت درآمده و حدیث راه پر خون خواهد کرد . در لحظاتی که لبان نایی بر نی است ، نی موجد صوت می باشد و به محض جدایی لبان و دم نایی از نی ، صوت قطع می شود . پس نتیجه می گیریم که یک معیتی باید بین مرد نایی و خود نی باشد تا الحان مختلفه از نی به منصه ی ظهور برسد .
ما نیز در لحظه لحظه ی حیات خود نیازمند و محتاج معیت ذات ربوبی می باشیم . ( منظور از ما کل موجودات می باشد ) .
آیه ی شریفه ی 《 هو معکم اینما کنتم 》 ، دقیقا" بدین امر اشارت دارد . عرفای شامخین این آیه ی شریفه را برای اثبات معیت قیومی حضرت دوست مورد استناد قرار می دهند . پس در هر آن ( یک لحظه و ثانیه از زمان ) این همراهی حضرت حق با ما وجود دارد . و ما نرسد که بدین همراهی و معیت بی اعتنا و بی توجه باشیم .
شرط ادب و ادب حضور اقتضا می کند که ما نیز شکر این معیت را بنحو احسن بجا آوریم . ذکر و نماز ( که بزرگترین ذکر است ) ، بیانگر این موضوع است .جوهره ی عبودیت که کنهش ربوبیت است ، باز مشعر بدین امر است . در صورت ادامه ی این حالت انشاء الله همه مغروق بحر فنای احدیت شده و زبان حال و قالمان این خواهد بود که مثل مجنون قیس عامری که با لیلی به اتحاد رسیده بود ، به فصاد بگوییم :

《 من کیم لیلی و لیلی کیست من // ما یکی روحیم اندر دو بدن 》
《 ترسم ای فصاد اگر فصدم کنی // تیغ خود را بر رگ لیلی زنی 》.

★ ان شاء الله در مورد چگونگی ذکر و یاد حضرت یار در آینده ی نزدیک و بشرط حیات باز با شما براز خواهم نشست .

★ دعاگوی همگی شما : مجید شجاعی زنجانی ، کرمانشاه ، سیزدهم اسفندارمذ 1396 ساعت 2300

★ لازم به ذکر است که تمامی مطالب فوق غیر از دو آیه شریفه و تک بیت مثنوی از حقیر بوده و قابل دفاع است .
" موفق باشید و باشیم انشا الله تبارک و تعالی "

برچسب ها: کن وجودیه ، قیومیت ذاتی ,
[ بازدید : 5518 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 14 اسفند 1396 ] [ 9:02 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ منازل و مقامات مقربان حضرت حق ( عز اسمه ) ◆◆◆



◆◆◆ نوع انسان در قرب به پروردگار داراى منازل و مقاماتى است كه عبارتند از :

۱ - مقام اهل يقين كه آنها را ( ( موقنان ) ) نامند و اين مقام حكيمان بزرگ و عالمان عظيم الشاءن است .
مقام اهل احسان كه آنها را ( ( محسنان ) ) خوانند و اين مقام كسانى است كمال علم را به زينت عمل آراسته اند .
مقام ( ( ابرار ) ) كه به اصلاح بندگان مشغولند .
مقام ( ( اهل فوز ) ) كه آنها را ( ( فايزان ) ) مى گويند و اين آخرين منزل اتّحاد است كه ( ( مخلصان ) ) نيز گفته مى شوند و بالاتر از اين چهار منزل و مقام ، براى نوع انسانى متصوّر نيست .

◆◆◆ اسباب اتّصال به حق و انقطاع از او و شقاوت :
براى رسيدن به اين منازل فوق الذكر ، به چهار خصلت نياز است :
اوّل : شوق در طلب و جويندگى .
دوّم : كسب علوم حقيقى و معارف يقينى .
سوّم : ننگ داشتن از جهل و نادانى .
چهارم : استمرار سلوك طريق فضايل ، به مقدار توان بشرى .
اين خصلتها را ( ( اسباب اتّصال به حضرت حق ) ) نيز مى گويند .

◆◆◆ و امّا عوامل انقطاع از حضرت حق و به عبارت ديگر ( ( لعنت ) ) عبارت از چهار چيز است :
۱ - سقوط و انحطاطى كه موجب اعراض و روگردانى از حق شود كه نتيجه آن ( ( استهانت ) ) است .
۲ - سقوط و انحطاطى كه موجب حجاب بين انسان و خداوند شود كه نتيجه آن ( ( استخفاف ) ) است .
۳ - سقوط و انحطاطى كه موجب رانده شدن از درگاه خداوند گردد كه ( ( خشم ) ) را
به دنبال دارد .
۴ - سقوط و انحطاطى كه موجب دورى از حق بشود كه ( ( بغض ) ) را به دنبال دارد .

◆◆◆ و موجبات اين انحطاطات و شقاوتهاى ابدى كه منجر به انقطاع گرديده است عبارتند از :
اوّل : كسالت و تنبلى كه موجب ضايع شدن عمر است .
دوّم : جهل و كم عقلى كه موجب آن بى دقّتى و عدم انديشه و فقدان رياضت نفس در مورد تعليم است .
سوّم : بى شرمى كه از لجام گسيختگى و پيروى از شهوات نفسانى ناشى مى شود .
چهارم : از خود رضايى كه از استمرار تبهكارى و ترك توبه برمى خيزد و در قرآن كريم الفاظى مثل : ( ( زيغ ؛ رَين ، غشاوت و ختم ) ) تقريبا به همين چهار معناست و اينها هركدام علاجى دارند .

◆◆◆ سخنى از افلاطون فيلسوف الهى در باب عدالت :
افلاطون الهى مى گويد : وقتى كه عدالت حاصل شود ، نور قوا و اجزاى نفس بر يكديگر مى درخشد ؛ چون عدالت مستلزم همه فضايل است . پس نفس بر اداى وظيفه خود به بهترين وجه قادر گردد . و در اين صورت انسان به بالاترين درجه قرب پروردگار رسيده است .
باز مى گويد : وسط بودن ( ( عدالت ) ) مثل وسط بودن ساير فضايل نيست ؛ زيرا هر دو طرف عدالت ظلم است ؛ يعنى ظلم عبارت از زياده طلبى و يا نقصان طلبى است ؛ چون ظالم منافع را براى ديگران كم و براى خود زياد مى خواهد و مضرات را براى ديگران زياد و براى خود كم مى طلبد . عدالت تساوى است و دو طرف تساوى زياده و نقصان و در نتيجه ، هر دو ظلم است و گرچه هر فضيلت ديگر به خاطر وسط بودن از نوعى اعتدال برخوردار است ولى اعتدال عدالت عام و شامل همه اعتدالات ديگر است .
( ( عدالت ) ) حالتى نفسانى است كه پيروى از قانون الهى را به دنبال دارد ؛ زيرا تعيين كننده همه مقادير و اوضاع و اوساط قانون الهى است . پس عادل با قانون الهى به هيچوجه در تضادّ و مخالفت نيست بلكه همواره مى كوشد كه بر طبق شريعت عمل كند ، به دليل اينكه از ناحيه شرع مساوات مى بيند و طبع او طالب اين مساوات است .

●●● تهیه و تنظیم : مجید شجاعی ●●●


برچسب ها: عرفان ، حکمت عملی ,
[ بازدید : 517 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 4 اسفند 1396 ] [ 13:39 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]