★★★ باژبود ★★★

ﺩﺭ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﻛﻠﺎﻡ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﺤﺮﻑ ﺑﺎء ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﺘﺎﻣﺶ ﺑﺤﺮﻑ ﺳﻴﻦ ﺳﺮّﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﺍﺳﺖ . ﭼﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ جمع ﻫﺮ ﺩﻭ ﺣﺮﻑ " ﺑﺲ " ﺑﺎﺷﺪ . ﻋﺮﺏ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻚ أﻱ ﺣﺴﺒﻚ ، یعنی کافیست ترا . پس ﻣﻌﻨﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺴﺒﻚ ﻣﻦ ﺍﻟﻜﻮﻧﻴﻦ ﻣﺎ ﺍﻋﻄﻴﻨﺎﻙ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﻴﻦ . ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﺭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍين ﺩﻭ ﺣﺮﻑ ﺩﺭ ﻟﻐﺖ ﭘﺎﺭﺳﻲ ﻫﻢ ﺑﻤﻌﻨﻲ ﺣﺴﺐ ﺁﻳﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺴﻨﺪﻩ . حکیم ﺳﻨﺎﺋﻲ ﺍﺷﺎﺭﺗﻲ ﺑﺎﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻤﻮﺩﻩ :

* بیت *

اﻭّﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺯ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻴﻦ // ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻧﺪﺭ ﺭﻩ ﺩﻳﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﺗﻮ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺲ .

سلام و درود بی شمار به شما بازدید کننده ی گرامی :

بدینوسیله عید سعید غدیر و شادروز ولایت را به محضر آقا امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری و همه ی مسئولين کشور اسلامی و بالاخص حضور ملت نمونه و قهرمان پرور ایران اسلامی تبریک و تهنیت عرض می کنم .

هر چند دلمان بخاطر فقدان عزیزانمان که در منا به حالت احرام قربانی سیاست کثیف و سوء مدیریت آل سقوط شدند ، گرفته و هوای سینه هامان ابری و بارانی است ، ولی از این مناسبت هم نمی شود به آسانی عبور کرد .

مرگ وهابیت جهل و جنون در بزرگداشت غدیر است .غدیر را قدر بدانیم اما زیاد و بیش از حد شادی نکنیم . یعنی احترام جانباختگان باید محفوظ باشد . از قربان تا مباهله 15 روز شاد آسمانی نام گذاری شده است . پس ما هم به کوری دیدگان دشمن دژفهم که می خواهد عید ولایت تحت الشعاع جریانات و اتفاقات دیگر واقع شود ، در کمال آرامش مراسمات عید غدیر را برگزار خواهیم کرد .

بهوش باشیم و هوشمندانه عمل کنیم . که چنین نیز هست انشالله ...

امیدوارم شما دوستان گرامی دویست تا عید غدیر را شاهد باشید و زندگی همیشه بکام ملت شریف ایران باشد .

*** پاینده ایران و جاودان ایرانی ***

با عرض تسلیت بخاطر جانباختن شماری از حجاج عزیز تا اطلاع ثانوی این وبگاه لباس سیاه بتن کرده و قالب عوض می کند .

بدینوسیله عید سعادت بخش قربان و قربانی سوء مدیریت شدن حجاج ایرانی را به ترتیب به محضر ملت بزرگ ایران تبریک و تسلیت عرض می کنم .

امید که دیگر شاهد چنین عید قربانی با قربانی انسانی نباشیم . انشاالله تبارک وتعالی .

امروز اول ماه واقعا ماه مهر است . من نیز به مناسبتی در خاطرات دورانی که در زنجان سپری کردم ، فرو شده بودم . یاد خاطره ای افتادم که الان براتون نقل می کنم .

در زنجان که بودیم و دوران جوانی و تجرد و دوری از اهل و عیال بود ، بزمی داشتیم که نگو و نپرس . با دوستان جانی و یاران دلی تا پاسی از شب و بلکه تا بامدادان در کوی و برزن قدم می زدیم و از هر دری سخن ساز می کردیم .

دوستی داشتیم بنام اکبر آقا که در عرفان و تزکیه استخوانی چند خرد کرده و منازلی چند طی کرده بود . روزی ایشان گفت : " من اسم اعظم را بلدم و به دست دارم . " همان موقع بود که من بخاطرم گذشت اظهارات ایشان رنگ و بویی از منیت و خودخواهی دارد ، بهمین جهت ذوق ادبی و ذهن جوال من شروع به جرقه زدن کرد و گفتم : " بله ، هیچ شکی نیست در اینکه شما خودتان عین اثم اعظمید . و اصلا وجودتان اثم اعظم است و این اثم اعظم در شما خلاصه شده و تجلی کرده است و ...

همین طور ادامه می دادم و او بنده خدا هم هی می گفت : " خواهش می کنم و ... "

دوست دیگرمان که متوجه منظور من شده بود ، از خنده داشت می مرد و دو دستش را به شکمش گذاشته بود و قاه قاه می خندید .

دوست عارف ما اصلا متوجه نشده بود که من حرف " ثاء " را حتی با مخرج صحیح تجویدی و نوک زبانی ادا می کنم . و هی تواضع از خود نشان می داد .

امیدوارم این خاطره شما را اندکی نشاط بخشد و بر من ببخشید که با عجله تایپ کردم و نوشتم .

ارادتمند همه تان و دعاگوی جوانان برومند ایران زمین : " مجید شجاعی زنجانی " - قم .

◆ اثم اعظم یعنی : گناه بزرگ !!!